باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟ روزهای کودکی کو؟کودک فصل خوب سادگی کو؟ یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین… پس چه شد دیگر کجا رفت؟ . . . خاطرات خوب و شیرین… در پس آن کوی بنبست در دل تو… بیشتر »
کلید واژه: "درنا"
صدای پای آب نثار شبهای خاموش مادرم! اهل كاشانم روزگارم بد نیست. تكه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی. مادری دارم، بهتر از برگ درخت. دوستانی، بهتر از آب روان. و خدایی كه در این نزدیكی است: لای این شب بوها، پای آن كاج بلند. روی آگاهی آب، روی… بیشتر »
عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم كه چرا عشق به انسان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظه ی باران نرسیده است؟ و هر كس كه در این خشكی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته ز… بیشتر »
شنیدم که چون قوى زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجى رود گوشه اى دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزل ها بمیرد گروهى بر آنند کاین مرغ شیدا کجا عاشقى کرد، آنجا بمیرد شب مرگ از بیم آنجا شتابد… بیشتر »
از غم دوست در این میکده فریاد کشم دادرس نیست که در هجر رُخش داد کشم داد و بیداد که در محفل ما، رندی نیست که بَرش شکوه برم ، داد ز بیداد کشم شادیم داد ، غمم داد و جفا داد و وفا با صفا منّت آنرا که به من داد کشم عاشقم ، عاشق روی تو… بیشتر »
آخرین نظرات