یک شب مرا صدا کن .....
از اوج آسمان ها
يک شب مرا صدا کن
يا يک نفس دلم را
از اين قفس رها کن
تا سر بسايم بر آسمان ها
تا پر گشايم در بيکران ها
از اوج آسمان ها
يک شب مرا صدا کن
*
رفته قافله ها
وامانده دل ما
غافل از همسفران
دل دارد گله ها
از اين فاصله ها
بر دوشم بار گران
در اين بيابان
نه آشنائی
نه جای پائی
از اوج آسمان ها
يکشب مرا صدا کن
يا يک نفس دلم را
از اين قفس رها کن
*
خدايا!
يارا!
دل شيدا را
ز سوز آهی برافروز
چراغی راهی برافروز
دمی پرده از رخ برافکن
شبم را ماهی برافروز
بگو که دلم شکسته چرا
به ساحل غم نشسته چرا
از اوج آسمان ها
يک شب مرا صدا کن
يا يک نفس دلم را
از اين قفس رها کن
قيصر امين پور
سلام وبلاگ خوبی دارید .
دعوتید