بر سنگ مزارم بنویسید ……….
او کسی بود که……….
خندید ولی شاد نبود….دل کهنه بود و پیر نبود …….خوابید ولی خواب ندید……..جنگید وبه جایی نرسید…….هر دم دعا کرد و گشایش ندید……
یارش را صدا کرد و جوابی نشنید…….غم داشت و غم خواری نداشت…….درد داشت و درمانی نداشت……بال داشت اما شوق پریدن نداشت……
دل داشت ودلداری نداشت…..مثل شمع سوخت و پروانه نداشت……آسمانش ابری بود ولی بارونی نبود……شب داشت ولی روز نداشت……
در شبش مه بود ولی خبری از مهتاب چه کنم هیچ نبود…..او مجنون بود و عاشق لیلا نبود……ماهی بود و عاشق دریا نبود……چشم داشت ولی چه کنم هیچ ندید……او در زندگی اش همه چیز داشت ولی هیچ نداشت……هیچ نخواست……هیچ نگفت ……هیچ نبود……اما او در پس تمام نداشتن هایش …..خدا را داشت……که به هوایش با قایقی کاغذی دل به دریا زد و رفت……وهمین طور رفت……تا جایی که جز خدا ……..
هیچ ندید ….هیچ نگفت….هیچ نخواست….
آخرین نظرات