داد معشوقه به عاشق پیغام که کند مادر تو با من جنگ هر کجا بیندم از دور کند چهره پر چین و جبین پر آژنگ با نگاه غضب آلود زند بر دل نازک من تیر خدنگ از در خانه مرا ترد کند همچو سنگ از دهن قلماسنگ مادر سنگ دلت تا زنده ست شهد در کام من و توست شرنگ نشوم یک… بیشتر »
کلید واژه: "درنا"
دوست عجب امنیت خوبی ست می توانی با او خود خودت باشی می توانی درد هایت را- هر چقدر ناچیز هر چقدر گران - بی خجالت با او در میان بگذاری از عاشقی هایت بگویی از حماقت هایت دوست انتخاب آزاد توست، اختیار توست نامش را در شناسنامه ات نمی نویسند نامت را در… بیشتر »
بر سر آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصه سر آید خلوت دل نیست جای صحبت اضداد دیو چو بیرون رود فرشته درآید صحبت حکام ظلمت شب یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید بر در ارباب بیمروت دنیا چند نشینی که خواجه کی به درآید ترک گدایی مکن که گنج بیابی… بیشتر »
به مجنون گفت روزی ساربانی چرا بیهوده در صحرا دوانی اگربا لیلی ات بودی سروکار من اورا دیدمش بادیگری یار سرزلفش به دست دیگران است تورا بیهوده در صحرا دوان است ازحرف ساربان مجنون فغان کرد جوابش این رباعی رابیان کرد درعقد بی ثمر هر کس نشاید دوای درد مجنون… بیشتر »
مجبور شدم به هر کسی رو بزنم در محضر هر غریبه زانو بزنم تحقیر شدم ، چون که فراموشم شد یک سر به ضامن آهو بزنم بیشتر »
آخرین نظرات