از بهشت که بیرون آمد دارایی اش فقط یک سیب بود !
سیبی که به وسوسه آن را بوییده بود .جور ومکافات این وسوسه هبوط بود .
فرشته ها گفتند تو بی بهشت میمیری، زمین جای تو نیست.
زمین همه ظلم است وفسادو آدم گفت: اما من به خودم ظلم کرده ام.زمین تاوان ظلم من است اگر خدا چنین می خواهد زمین از بهشت بهتر است .
خدا گفت :برو وبدان جاده ای که دوباره تو را به بهشت می رساند از زمین می گذرد. از زمین آکنده شد، و خیر از حق واز باطل ، از خطا واز صواب …
واگر خیر و حق و صواب پیروز شد تو باز خواهی گشت .
وگرنه….!و فرشته ها همه گریستند……!اما انسان نرفت …انسان نمی توانست برود….انسان بر درگاه بهشت وا مانده بود می ترسیدو مردد بود وآن وقت خدا چیزی به انسان داد . چیزی که هستی را مهبوت خود کرده بودوکائنات را به غبطه وا داشته بود…..انسان دست هایش را گشود و خدا به او اختیار داد ….وخدا گفت حال انتخاب کرده….تو برای انتخاب کردن آفریده شدی ، برو وبهترین را برگزین وبدان که بهشت پاداش گزیدن توست . عقل ودل وهزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد تا تو بهترین را بر گزینی وآن گاه انسان زمین را انتخاب کرد ورنج ومزد وصبوری را….
واین آغاز انسان بود….
آخرین نظرات